شیخ فیصل مولوی/ دبیرکل جماعت اسلامی لبنان
مترجم: نورالدین سعیدیانی/ دانشجوی کارشناسی ارشد الهیات ـ تهران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اشاره: فتوای شیخ عبدالله جبرین در خصوص منع مساعدت حزب الله به دلیل مذهب خاص فکری و فقهی اشان، منشأ بحثهای گوناگونی در بین اندیشمندان اسلامی شد. پایگاه اطلاع رسانی اصلاح، در آن مقطع خاص از پرداختن به این موضوع خودداری نمود. اکنون پس از فرو نشستن آتش جنگ در لبنان دیدگاه یکی از شخصیتهای برجسته اسلامی لبنان در خصوص موضوع مذکور را در اختیار خوانندگان گرامی قرار میدهد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با اندوهی فراوان فتوای استاد بزرگوار شیخ عبدالله الجبرین در رابطه با حزب الله لبنان را مطالعه کردم استاد از کبار علمای ]عربستان[ میباشند که عمری را در تحصیل علم و دانش و کسب فضایل گذراندهاند. فتوایی را که صادر کردند بسیاری از جمله بنده را متاثر و متالم ساخت. با صدور این فتوی بسیاری از مردم که بدون تحقیق و بررسی به تحلیل میپردازند را متعجب کرد.
ایشان جواب سوالی را دادند که این جواب با واقعیت موجود و در جهانی که که در آن زندگی میکنیم بسیار فاصله دارد.
با نقش فعالی که حزب الله علیه رژیم صهیونیستی جبههایی را مفتوح کرده است، چنین فتواهایی جای بسی تامل است و به دوستداران و شاگردان شیخ لطمه میزند.
قبل از نقد موضوعی فتوی تمایل داشتم به سوالات غیرموجه و نامعقول اشاره کنم که خود سوالات هم تفرقهانگیز هستند.
1- اگر سوال اینگونه باشد: یاری رساندن به حزب الله لبنان در جنگ با دشمن صهیونیستی علیه لبنان هجوم آورده و قریب به هزار شهید و هزاران مجروح و دهها هزار آواره و تخریب تاسیسات زیربنائی، اعم از راهها، پلها، فرودگاهها و نیروگاهها برق را درپی داشته و آنهایی که کشته و زخمی و آواره شدهاند هزاران نفر از ساکنان اهل سنت و مسیحی و شیعه را شامل میشود. آیا در این موقعیت یاری رساندن به حزب الله جایز است؟
وقتی که سوال این واقعیتها را منعکس میکند تصور میکنم که جواب د ر خود سوال وجود داشته باشد.
2- اگر سوال اینگونه باشد حزب الله شیعه مذهب در جنوب لبنان گرفتار جنگی علیه دشمن صهیونیستی شده است که دهها هزار نفر از اهل سنت، همدوش برادران شیعه مذهب علیه متجاوزان اسرائیلی که در حال نبرد هستند، آنها میخواهند از خود و سرزمینشان دفاع کنند و این کار بدون پیوستن به حزب الله که فرمانده عملیات مقاومت را برعهده دارند امکانپذیر نیست. در این شرایط آیا جایز است کسی تحت امر حزب الله با اسرائیل جنگ کند؟
آیا جایز است با هماهنگی حزب الله به جنگ یهود رفت یا اینکه در مقابل صهیونیست تن به سازش و در رویارویی با دشمن عقبنشینی کرد؟ اگر سوال بیان کننده واقعیت است، پس جواب در متن سوال میباشد. میخواهم که با قاطعیت عکس آن را تاکید کنم و دلیل آن را خواهم گفت.
بعداز این سوالات به نقد و بررسی تحلیلی فتوا میپردازم، و سخنانم را در سه محور خلاصه میکنم.
محور اول:
آیا شیعهها مسلمان هستند؟
1- اکثر علماء بزگوار از گذشته و حال متفقند که شیعه اثنی عشری مسلمان و اهل قبله هستند زیرا آنها به لا اله الا الله و محمد رسول الله شهادت میدهند ،ونماز به پا میدارند و زکات میدهند و ماه رمضان را روزه میگیرند و به حج میروند. در این رابطه هیچ یک از علما و محققین با آنها مخالف نیستند و آنها را قبول میکنند؛ حتی شیخ الاسلام ابن تیمیه که از علمای متشدد بوده آنها را نقد کرده، اما خارج از امت اسلام نمیداند؛ بلکه آنها را جزء فرق اسلامی هفتاد و سهگانهای میپندارد که حدیث شریف به آن اشاره کرده است.
"امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشود و هفتاد و دو فرقه آن اهل آتش است و یکی از آن فرقه در بهشت میباشد و آن مانند این است که من در میان اصحابم باشم."(1)
لیکن ابن تیمیه میگوید که روایت فوق اقوال مختلفی دارد که بانصوص قرآن و سنت در تضاد است.(و این مخالفت آنان با نصوص، امامانی در اهل سنت همچون یوسفبن اسباط و عبدالله بن مبارک است که آنها را جزء فرق ضاله محسوب میکنند). اما شخص ابنتیمه میگوید: "نمیتوان هیج گروهی را جزء فرق ضاله قلمداد کرد که از جمله هفتاد و دو فرقه باشد" زیرا رد کردن آنها دلایل قاطع میخواهد و خداوند اظهار نظر بدون علم و آگاهی را حرام کرده است:(قل: انما حرم ربی الفواحش... و ان تقولوا علی الله ما لا تعلمون)(اعراف 33) « بگو: که خداوند من فاحشه را حرام گردانیده است.... و اینکه انسان چیزی را بگوید که به آن علم و آگاهی نداشته باشد.»
آنها را منصف و غیر ظالم میپندارد چون ظلم مطلقاٌ حرام است. و در این رابطه میگوید "در میان شیعیان انسانهای عابد ،وارع، زاهد وجود دارند."(2) ، "بسیاری از مسلمانان اهل بدعت از فرفههای رافضه و جهیمیه و غیره... بسیاری به دین اسلام دعوت کردند. مردمان آنجا به واسطه آنها هدایت یافته و مسلمان بدعتگزار شدهاند که از انسانهای کافر بدترند."(3)
بنابراین در ادوار مختلف شیعیان اثنی عشری در طول تاریخ همراه مردم حج را انجام دادهاند؛ به اعتبار اینکه آنها در زمرهی مسلمانان محسوب میشوند.
و تا آنجائیکه من میدانم هیچ یک از علما منکر اعمال آنها نبودهاند و آنها به مساجد اهل سنت و جماعت میروند و در آنجا نماز میخوانند. و اهل سنت نیز به مساجد آنها میروند و نماز میگذارند. همچنین دانشگاه الازهر مذهب فقهی آنان را پنجمین مذهب اسلام محسوب میکند. عدهایی از علمای شیعه قائل به تحریف قرآن بودهاند، لیکن جمهور محققین و اندیشمندان آنان منکر چنین عملی هستند، چند دهه اخیر در تهران کنگرهایی برگزار شد و تمام علمای آنان چنین قولی را رد کردند و قرآن کریم را به دور از تحریف میدانند و هماکنون آنان در مجالس و مدارس و حوزههای علمیه و مساجد به قرائت قرآن اهتمام ویژهای دارند و مسابقات بینالمللی برای جوانان در مورد قرآن برپا میشود و همراه مسلمانان دیگر کشورها در مسابقات دیگر کشورها شرکت میکنند.
2- اگر شیعیان مسلمان هستند بر ما لازم است که تمامی حقوق برادری میان ما و آنها برقرار باشد. که یکی از آن اعمال، یاری رساندن به آنان در روزهای سختی است. ابنتیمیه میگوید:
"خداوند بندگان مؤمن را ولی مؤمنان دیگر قرار داده است، و آنها را برادر گردانیده و آنها را یاور و از جدایی و تفرقه نهی کرده است، خداوند میفرماید« وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا... »(آل عمران/103) همگی به ریسمان الهی محکم چنگ زنید و متفرق نشوید) و باز میفرماید:« إنّ الذین فرّقوا دینهم وکانوا شیعاً لست منهم فی شیء »(انعام/159)
چگونه به امت محمد(ص) اجازه داده میشود که از همه گسسته شوند و متفرق شده و اختلاف در بین آنها باشد و فردی با میل خود گروهی را دوست بدارد و با گروهی دشمن باشد و بدون دلیل و برهان این کار ا انجام دهد که این عمل اهل بدعت است...
اما اهل سنت و جماعت که به ریسمان الهی چنگ زدهاند … و آنچه برآنها واجب است اینست که با دیگر مسلمانان ید واحدهای باشند. چگونه است هرگاه مسئلهای به بعضی از مردم میرسد دیگران را گمراه و کافر میپندارد درحالی که راه درست با او بوده، موافق کتاب و سنت باشد. و اگر یکی از مسلمانان در مسئلهای در امور دینی خطا کند. اینگونه نیست که خطاکار را کافر و فاسق بدانیم …" و ادامه میدهد:"… هرکس مؤمن باشد "موالات" او بر همگان واجب است، فارغ از دسته و گروه، فرد… و در مورد مومن گناهکار به نسبت ایمانش از "موالات" برخوردار میشود و به اندازهی فجورش سرزنش میشود. و به سبب گناه و معاصی، آن فرد از دایره ایمان خارج نخواهد شد… هرگاه در فردی خیر، شر، فجور، طاعت، معصیت و سنت و بدعت جمع شود، به اندازهی خوبیهایش پاداش میگیرد و به اندازهی معصیتش مورد مجازات قرار میگیرد… بنابراین مسلمان در هر شهری از سرزمینهای اسلامی که باشد واجب است در جمعه و جماعات آن شهر شرکت کند، و با آن مردم سازگار و همراه باشد و علیه آنها جبههگیری و مقابله نکند …"(4)
مسئله دوم:
ماجرایی که الان اتفاق افتاده است.
مسلمانان در عصر حاضر علیه صهیونیسم جهانی وارد معرکهایی شدهاند، که در حقیقت در امتداد جنگی است که یهودیان در آستانه بعثت پیامبر، علیه اسلام شروع کرده بودند؛ با این تفاوت که در این عصر از همراهی غالب کشورهای جهان و حمایت مطلق ایالات متحده آمریکا برخوردارند. طرف مقابل جهان اسلام است که به دهها دولت ضعیف تقسیم شده است و بعضی از این کشورها مردد و برخی سرافکنده و گروهی همکار دشمن متجاوز شدهاند. در این میان به جز ملت فلسطین دیگر کشورها حرکتی از خود نشان ندادهاند در حالیکه تمام کشورهای جهان در مقابل جنبش آزادیبخش و مقاومت آنها توطئه میکنند ولی آنها مصرانه از خود مقاومت نشان میدهند که با ساخت اسلحههای ابتدایی و دست ساز در مقابل دشمن مسلح و دارای سلاحهای پیشرفته ایستادهاند. که با این همه رشادتها آنها توانستند دشمن ا از غزه تارومار کنند؛ بدون آنکه از آرمانهای خویش کوتاه بیایند. ولی متأسفانه بقیه سرزمینهای کشور فلسطین به اشغال بیگانگان درآمده با اینکه غزه هم از هوا و زمین و دریا د رمحاصره دشمن صهیونیستی است.
از سوی دیگر در خارج فلسطین، اسرائیل، لبنان را در سال 1982 به اشغال خویش درآورد. مقاومت لبنان شکل گرفت و دشمن را از بیروت و سپس از صیدا در مدت زمان کوتاهی بیرون راند. اشغال جنوب لبنان به طول انجامید و منجر به استمرار مقاومت درآنجا شد. هم اکنون در جنوب لبنان اکثریت صدها هزار نفری شیعه همراه با اقلیت ده ها هزار نفری سنی و مسیحی ساکناند. در چنین موقعیتی مقاومت اسلامی شیعی پیشرفت زیادی کردند، خصوصاً هنگامیکه از جانب جمهوری اسلامی ایران و سوریه مورد حمایت قوی قرار گرفتند و توانستند سپاهی مجهز و منظم و آموزش دیده را ایجاد کنند. در سال 2000 آنها توانستند در جنگهای چریکی دشمن را از لبنان خارج کنند و برای اولین بار مسلمانان بر صهیونیستها در جنگ نظامی پیروز شدند. که تمام دنیا شاهد این ماجرا بود که با آزادسازی این منطقه برادران و هموطنانمان در جنوب لبنان اعم از شیعه و سنی و مسیحی به شهرهای خود بازگشتند و مقاومت اسلامی با استفاده از سلاح خود پاسدار این سرزمینها بوده است زیرا مزارع و روستاهای شیعههای لبنان همچنان تحت اشغال صهیونیسم است. همچنین اسرای زیاد لبنان در چنگ آنها اسیر هستند و هرچند وقت یکبار بین دو طرف درگیریهایی بوجود میآید.
به دنبال اسارت یکی از نیروهای نظامی اسرائیل و کشته شدن دو تن از آنان توسط حرکت مقاومت فلسطین، نیروهای اسرائیل به بهانه آزادی اسیر، غزه را به محاصره درآوردند و دهها نفراز مردمان بیگناه فلسطین را شهید کردند و خانهها ومنازل مسکونی زیادی را ویران ساختند. نیروهای مقاومت لبنان که همیشه پشتیبان مقاومت فلسطین بوده اند، در جواب تجاوزات اسرائیل در یک حمله غافلگیرکننده دو تن از نیروهای صهیونیستی را اسیر کرده و 8 نفر را به هلاکت رساندند، تا فشار بر فلسطینیان کمتر شود. اسرائیل این بار با حمله لبنان و کشتن صدها تن از مردم بیگناه لبنان و مجروح کردن هزاران نفر از آنها و نابودی زیرساختهای آن کشور در لبنان و خارج از آن نداهایی شنیده میشود که مقصر اصلی را حزب الله معرفی کردهاند.
در این شرایط سخت حول مسئله حزب الله و جواز یاری رساندن به آنها و جنگیدن زیر قیادت و رهبری آنها فتوا صادر شد.
مسئله سوم:
مناقشه پیرامون این فتوا
1- آیا یاری رساندن به حزب الله جایز است؟
حزب الله امروز درگیر جنگ با صهیونیست و اسرائیل است، او در این جنگ به اهل سنت و جماعت ملحق شد و علیه دشمن صهیونیسم در فلسطین به یاری مسلمانان شتافتند که با این حرکت مسلمانان سنی و شیعی به یک صف واحد تبدیل شدهاند.
معروف است که همکاری بین حزب الله و مقاومت اسلامی فلسطین اعم از جهاد اسلامی، حماس و گردانهای اقصی و سایر سازمانها به ید واحده علیه صهیونیسم تبدیل شدهاند که همگی آنها ازنظر مذهبی سنی هستند. دراینجا مسئله فرقهایی و یاری رساندن حزب الله شیعی علیه اهل سنت اصلاً مطرح نیست. اگر اینگونه میبود از دیدگاه ما مسئله فرق میکرد. ولی الان مسئله در مورد یاری رساندن به برادران شیعی در جنگی نابرابر علیه دشمن صهیونیست نیست. که جنگ تمام امت اسلام است، و هیچ جوابی به جز تصدیق و نصرت آنها وجود ندارد. بلکه مهمترین موضعگیری اینست که: واجب است به آنها کمک کرد و همدوش آنها علیه دشمن خونخوار ایستاده زیرا:
الف) جنگ علیه دشمن صهیونیستی، جنگ با تمام اسلام است و جنگ تمام امت و هموطنان مسلمان و مسیحی علیه آنان میباشد و از شیعیان نیز انتظار داریم همکاری و حمایت کنند و زیر پرچم اسلام باشند. ودر این صورت ماهم با آنها هستیم؟ واصلاً این موضعگیری از دیدگاه شرع و ازنظر انسانیت مفهومی ندارد که از آنها حمایت نشود.
ب) به شیعیان ]لبنان[،تجاوز شده و آنان مظلوم میباشند و دشمن اسلام به آنها حمله کرد و سرزمینشان و شهرهایشان را نابود کرده است. و زنان و مردان سالخورده و ]بچههایشان[ را شهید و مجروح و آواره کرده است. باید انسان مسلمان دائماً با مظلوم باشد اگرچه مسلمان هم نباشد و نباید یاور ظالم و ستمکار باشد؛ اگرچه آن ظالم هم مسلمان باشد. پیامبر خدا(ص) میگوید:(انصر اخاک ظالماً أو مظوماً …) نباید چنین پنداشت که حزب الله شروع کننده این جنگ بوده است زیرا اسرائیل با اشغال سرزمینهای فلسطین و لبنان آغازگر جنگ بوده است و آنها بودند که جوانان زیادی را از فلسطین و لبنان به اسارت گرفتند.
ج) شیعه و سنی و دیگر قبایل در جنوب لبنان بدون دلیل وارد جنگ علیه دشمن صهیونیستی شدند. کمک نکردن آنها به این معنی است: که برادران مسلمان ما در قبال دشمن صهیونیست تسلیم و سازش داشته باشند و این قطعاً از جانب پیامبر خدا نهی شده است.(المسلم اخوالمسلم لایظلمه و لایخذله و لایسلمه)
د) خداوند صراحتاً در قرآن به ما دستور داده است،(وان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر الاعلی قوم بینکم و بینهم میثاق) «انفاق72»
برادران شما در لبنان اعم از شیعه و سنی در مقابل دشمن صهیونیستی از شما طلب یاری کرده و چشم به کمک شما دوخته اند. آنها انتظار دارند که آنها را خوار و سبک نکنید، و هیچ عذر وبهانهای ندارید که آنها را یاری نکنید. مگر اینکه شما با رژیم صهیونیستی هم پیمان شده باشید! و ما از آن آگاهی نداشته باشیم و به خداوند از این وضعیت پناه میبریم. دشمنان از این برخورد کریه برحذر میداریم که متاسفانه بعضی از سازمانها را مشاهده کردهایم و چنین دیدگاههای داشتهاند.
2- آیا جایز است تحت رهبری آنان در جنگ شرکت کرد؟
سازماندهی جنگی تحت امر حزب الله لبنان و در خدمت مذهب آنان بصورت مطلق مطرح نیست و جواب آن به نسبت اهل سنت و جماعت واضح است و نیاز به فتوا ندارد. اما منظور از سؤال فوق سازماندهی جنگی ومشارکت در این جنگ نابرابر است که امروز بسیاری از جوانان اهل سنت در جنوب لبنان همراه دیگر برادران شیعه از سرزمین خود دفاع میکنند که این عمل بجز تحت فرماندهی حزب الله امکانپذیر نیست و علمای اسلام این عمل را جائز میدانند و تصریح کردهاند که حتماً بایداز آنها پشتیبانی و حمایت کرد. و مسلمانان امروز نیز چنین روشی را درپیش گرفتهاند:
●الف) جمهور فقهاء تصریح کردهاند که میتوان با لشکری به غزوهایی تحت قیادت جائر، ظالم و فاسقی رفت، چون ترک این عمل موجب تسلط کفار بر مسلمانان میباشد.(5)
ابن قدامه در المغنی مطلبی تحت عنوان:(ویغزى مع کلّ برّ وفاجر) دارد:"اگر مردم مانند شما نشسته بودند، چه کسی به غزوه و جهاد میرفت؟ آیا بدین صورت اسلام نابود نخواهد شد؟" و چنین استدلال میکند که "ترک جهاد همراه با فاجر و ظالم منجر به سلطه کفار بر مسلمین میگردد و موجب فساد مردم میشود."
ابن قدامه به دو حدیث از ابوداود استدلال میکند:
1- به نقل از انس که:(ثلاث من أصل الإیمان: الکفّ عمّن قال: لا إله إلاّ الله، لا نکفره بذنب، ولا نخرجه من الإسلام بعمل. والجهاد ماض منذ بعثنی الله إلى أن یقاتل آخر أمتی الدجال، لا یبطله جور جائر، ولا عدل عادل، والإیمان بالأقدار)"سه ]خصلت[ از اصل ایمان میباشند:
ـ خودداری از تکفیر کسی که قول لااله الاالله را گفته باشد و با عملی او را از اسلام خارج نساختن،
ـ و جهاد از گذشته تا آینده که آخرین فرد امتم در مقابل دجال میایستد و هیچ ستمی از ظالمان و عدل از عادلان آنرا باطل نمیکند
ـ و ایمان به قضا و قدر."
2- از ابوهریره نقل شده:(الجهاد واجب مع کلّ أمیر، براً کان أو فاجراً، والصلاة واجبة علیکم خلف کلّ مسلم، براً کان أو فاجراً، وإن عمل الکبائر).
«شرکت در جهاد همراه هر فرمانده و امیری اعم از خوب یا فاجر واجب است، و نماز پشت سر هر مسلمانی اعم خوب و یا فاجر، صحیح است؛ حتی اگر امام مرتکب کبیرهای شده باشد.»
با وجود اینکه حدیث اول ضعیف است چون روایت از انس که او زیدبن ابی نشبة و فردی مجهول میباشد و حدیث دوم منقطع است چون راوی از ابوهریره نقل کرده و یک نفر قطع شده است ولی ابوداود در این مسئله از جمهور تبعیت کرده است و میگوید: که غیر از این حدیث احادیث دیگری هستند که جهاد همراه حاکمان ستمکار را جائز دانستهاند. از جمله حدیث عمران بن حصین:(لا تزال طائفة من أمتی یقاتلون على الحقّ، ظاهرین على من ناوأهم، حتى یقاتل آخرهم المسیح الدجال)، خطابی در معالم السنن بر این حدیث تعلیقی دارد:"این حدیث بیانگر این است که جهاد در هیچ زمانهای قطع نمیشود و در هیچ زمانی امامان، همگی عادل نیستند و جهاد با کفار به همراه امرای جائر واجب است و ستمگری آنان باعث نمیشود که عمل واجبی همچون جهاد کنار گذاشته شود.
امام بخاری رحمه الله در صحیح خود بابی دارد تحت عنوان(الجهاد واجب مع البر و الفاجر)، و بر حدیث: «الخیل معقود فی نواصیها الخیر الی یوم القیامه» « در پیشانی اسبها تا روز قیامت خیر و برکت حک شده است» و حدیث «البرکة فی نواصی الخیل» اعتماد کرده است. مقصود از خیل در اینجا جهاد غزوه است یعنی تا قیامت جهاد و مقاومت ادامه دارد و این دوام جهاد باید تحت قیادت و رهبری امیر باشد؛ اعم از عادل و یا فاجر.
بنا بر ظاهر قول فقها، جهاد در سرزمین دشمنان است، اما اگر بر یکی از سرزمینهای مسلمین تجاوزی صورت گرفت، جهاد دفاعی تحت لوای هر رهبری، حتی اگر ظالم یا فاسق باشد، واجب است و از باب قیاس اولی است. زیرا حکم جهاد دشمنان در سرزمین آنها، مستحب و یا فرض کفایه است. اما دفاع از سرزمینهای اسلامی فرض عین است. چنانکه میدانیم، ظلم و ستم و یا فسق و فجور از جانب افراد امری نسبی است. احتمال دارد امیری از دیدگاه بعض از مسلمانان ستمگر باشد ولی از دیدگاه عدهایی دیگر ظالم محسوب نشود. به هر حال واجب است که امت پشت سر او و با فرماندهی او متحد شوند و در مقابل دشمن خارجی به جبهه جنگ بروند.
● ب) در برهه هایی از تاریخ اسلام میبینیم که رهبرانی علی رغم داشتن انحرافاتی در صدر قدرت بودهاند و مسلمانان تحت رهبری آنان به جهاد رفتهاند، به عنوان مثال دولت فاطمی که اسماعیلی مذهب بودند و خود شیعه آنها را تکفیر میکردند؛ با وجود این جنگی را تحت فرماندهی آنها علیه صلیبی ها انجام دادند و مسلمان اهل سنت هم با آنها همکاری کردند و تحت فرمان آنان بودند. حاکم قدس در زمان تجاوزات صلیبی ها و اشغال آنجا نماینده دولت فاطمی مصر بود. او شهر را محاصره کرده و با صلیبی ها جنگید و صدها هزار نفر مسلمانان از تمامی مذاهب در آنجا شهید شدند و علمای زیادی از اهل سنت در میان شهیدان قرار داشتند. در آن روزگار صلاح الدین ایوبی که یکی از افتخارات اسلام است، وزیر دولت فاطمی بود و تحت رهبری آنان در جهاد شرکت داشت. وی سپس به عنوان یک فرمانده ارشد جنگی معرفی شد.
آیا معقول است که زمانی مسلمانان با درک اهمیت وحدت اسلامی از کل فرقهها متحد شدند و اختلافات را کنار گذاردند و همه با هم علیه دشمن مشترک زیرفرماندهی واحدی جنگیدند تا پیروزی را از آن خود ساختند، اما امروز بصورت متفرق و دسته دسته در مقابل دشمن ستمکار قرار گیرند و به اختلافات فرقهایی خود اصرار بورزند تا به شکست منتهی شود؟
3- آیا دعا برای پیروزی شان جائز است؟
بدیهی است که اگر منظور دعای پیروزی آنان بر اهل سنت و جماعت باشد، جایز نیست؛ چون این مسئله باعث شعلهور شدن جنگ میان دو فرقه اسلامی میشود و نباید دو مسلمان در مقابل هم قرار گیرند و اگر جنگ و خونریزی بین دو فرقه از مسلمین واقع شد واجب است که میان آنها صلح و آرامش ایجاد شود. و اگر یکی بردیگری طغیان کرد، واجب است که با یاغی جنگ کرد تا اینکه این امر به خداوند محول گردد. خداوند در قرآن میفرماید:(وإن طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فأصلحوا بینهما، فإن بغت إحداهما على الأخرى فقاتلوا التی تبغی حتى تفیء إلى أمر الله)(الحجرات/9).
هیچگونه درگیری میان حزب الله و هیچ یک از گروههای اهل سنت و جماعت نه در لبنان و نه در کشور دیگری وجود ندارد؛ بلکه هم اکنون در فلسطین بین آنان و حماس و جهاد اسلامی هماهنگی و اعتماد کامل برقرار است و همچنین در لبنان میان حزب الله و جماعت اسلامی لبنان همکاری و هماهنگی پایداری وجود دارد. نمیتوان فتنه مذهبی[جنگ میان شیعه و سنی] موجود در عراق را بر عهده حزب الله دانست؛ زیرا این تشکیلات هیچ گونه حضوری در عراق ندارد و در بیانیههای رسمی خود این وضعیت را محکوم نموده و تا کنون از گروه شیعه خاصی در عراق حمایت نکرده است. خداوند میفرماید:(ولا تزر وازرة وزر أخرى)(النجم: 38)"هیچ کس گناه کسی دیگر را به دوش نمیکشد."
اما هرگاه مقصود ما از دعا، یاری رساندن به آنها در مقابل دشمن صهیونیستی باشد؛ که این به ذهن میرسد،چون الان آنها در جنگ خانمان براندازی گرفتار شدهاند که دشمن متجاوز برآنجا تحمیل کرده است، در این حالت خیلی جای تعجب است که کسی بگوید نباید دعای خیر برای آنها کرد تا پیروز شوند؟! زیرا جنگ آنها جنگ اسلام در برابر کفر است و حزب الله به نیابت از تمامی مسلمین از کیان امت دفاع میکند. اگر مسلمانان در اقصی نقاط جهان به علل گوناگونی از کمک رساندن به آنها عاجز هستند، دعاکردن برای پیروزی آنها کمترین انتظاری است که میرود زیرا جنگ حزب الله شیعی با اسرائیل صهیونیست، بخشی از جنگ اسلام با صهیونیسم در این عصر است. هر یاری رساندن به آنها دراین عصر باعث تقویت آنها میشود و نویدبخش پیروزی بزرگ نابودی صهیونیستها است. ان شاءالله؛ شکست آنها نیز -خدای ناکرده- شکست و نابودی تمامی امت اسلامی است. و وعده پیروزی نهایی که خداوند به بندگانش را داده است را به تاخیر میاندازد و دعا برای پیروزی و سربلندی آنها در مقابل صهیونیستها دعا برای پیروزی امت اسلامی ضد دشمنانش است. و به همین خاطر دعای پیروزی برای آنان بر زبان هر مسلمانی و در پیشاپیش همگان بر زبان علما جاری است.
حتی اگر بخواهیم با تنگ نظری مذهبی نیز مسئله را بررسی کنیم -که این مسئله در اصل مردود و مورد قبول ما نیست ولی در باب مجادله به آن اشاره میکنم- حزب الله شیعی در جنوب لبنان به برادران مسلمان اهل سنت کمک شایانی کردند خصوصاً هنگامیکه مناطق اشغالی آنجا را آزاد کرد. هم اکنون نیز مشغول دفاع از آنها است و جمهور علما معتقدند که در این حالت باید با دعای خیر هم باید از آنها تشکر و قدردانی کرد. بنابر قول رسول خدا:(من صنع إلیه معروف، فقال لفاعله جزاک الله خیراً، فقد أبلغ فی الثناء)(6) "هرکس که در حقش کار نیکویی انجام شود و به انجام دهنده آن عمل بگوید خدا شما را جزای خیر دهد، از وی سپاس و قدردانی انجام داده است."
و در قول دیگری:(من صنع إلیکم معروفاً فکافئوه، فإن لم تجدوا ما تکافئوه فادعوا له حتى تروا أنکم قد کافأتموه)(7)
عدهای از مسلمانان با این استدلال که:"هرگاه حزب الله در جنگ با یهود پیروز شود، بعد از آن جنگ با اهل سنت را آغاز میکند!" در این امر تردید میکنند. به اعتقاد من مطرح کردن چنین مسئلهای از وسوسههای شیطانی است. زیرا جنگ با یهود از ابتدای بعثت رسول خدا(ص) آغاز شده و تا پیروزی کامل اسلام ادامه خواهد یافت. نبرد کنونی حزب الله بخشی از این نبرد تاریخی است. اختلاف ما با شیعیان، یک اختلاف داخلی امت اسلامی است و شرعاً و عقلاً بر تمامی امت اسلامی واجب است که در مقابل دشمن خارجی همکاری داشته باشند. همچنانکه همکاری و اتحاد مسلمانان شیعه و سنی درجنگهای صلیبی یک نمونه روشن تاریخی است، درعصر ما هم این همکاری در لبنان و فلسطین بحمدالله وجود دارد. در عراق فتنههای مذهبی و قومی، تر و خشک را با هم سوزانده و متاسفانه زمینهی تقسیم عراق و ایجاد بهانهی استمرار حضور اشغالگران فراهم شده است. آیا منطقی است که مدل هرج و مرج و بلوا را از عراق به لبنان ]و دیگر کشورها[ بکشانیم تا جنگ قبیلهای و مذهبی شعلهور شود و امت اسلامی بیش از این دربرابر دشمنان زبون گردد؟ یا اینکه وظیفه شرعی و ملی ما این است که عکس آن را انجام دهیم و الگوی لبنان را به منظور خاموش کردن آتش فتنه و جنگ فرقهای و تضمین یکپارچگی عراق و پایان اشغالگری به آنجا تسری دهیم؟
هرگاه حزب الله در جنوب لبنان پیروز شود تمامی امت اسلام پیروز شده است و ب تردید با این پیروزی، قوت و نیروی آنها مضاعف میشود و ممکن است این افزایش قدرت دستاوردهایی را در رقابت بین شیعه و سنی برای آنها به دنبال آورد؛ ولی شیعیان درگذشته به بیشتر از اینها دست یافتهاند اما این امر منجر به تغییر روند عادی اداره سیاسی لبنان نشده است. عاقلانه نیست که بخاطر ترس از یک احتمال، در مقابل یک واقعیت موضع نادرستی اتخاذ کنیم.
اینکه شیعیان بعد از پیروزی قدرت خود را به رخ اهل سنت خواهند کشید، به فرض صحت(و ما مطمئنیم که به یاری خدا چنین نخواهد شد) ضرر اندکی خواهد داشت و امت اسلامی قادر خواهد بود که بحران را مهار نماید کما اینکه در تاریخ اتفاق افتاده است. اما تجاوزگریهای رژیم صهیونیستی کیان امت اسلامی را تهدید میکند. این رژیم با حمایت غرب و در راس آن ایالات متحده آمریکا به دنبال نابودی مسلمانان است و در این رهگذر از کشتن و ویرانی و بیرون راندن و تلاش برای تسلط بر خاک و ثروت و ناموس آنان هم فروگذار نمیکند. در چنین شرایطی آیا تفرقه و جدایی مسلمانان جایز است؟ درحالیکه هر آن ترس نابودی تمامی اصول و مبادی و سرمایه امت اسلامی میرود؟ آیا درست است بخاطر ترس از بعضی مسایل احتمالی که قادر به کنترل آن هم هستیم، مسایل مهم تر را نادیده بگیریم؟
اگر هم این احتمال جدی باشد، آیا جایز است با صدور فتاوایی ازاین قبیل، تحقق آن را مسجل کنیم، یا اینکه میبایست با همفکری در صدد مهار بحران بود و احتمال وقوع را به حداقل رساند و زمینه را برای تحقق وحدت صف مسلمین اعم از سنی و شیعه در برابر خطر جدی رژیم صهیونیستی فراهم ساخت؟
عدهای گمان میبرند فتوای شیخ عبدالله جبرین بازتابی از موضع حکومت عربستان سعودی علیه حزب الله شیعی است ولی اینگونه نیست؛ زیرا دیدگاه نظام سعودی چنین نیست. آنان اگر چه به اسارت درآوردن نظامیان اسرائیلی را ماجراجویی خواندند،اما این تحلیل سیاسی خاستگاه اعتقادی نداشت و تلاشهای حکومت عربستان در راستای برقراری روابط برادرانه میان اهل سنت و اهل تشیع در عربستان و نیز در لبنان بر همگان روشن است. اقدام سخاتمندانه دولت سعودی در حمایت از آسیب دیدگان که غالبا از شیعیان میباشند، مؤید همین مدعا است.
امید است این پژوهش به رؤیت استاد عزیزمان عبدالله الجبرین رسیده، از ایشان جوابی دریافت نماییم که دلها را آرام کند و همه ما را در زیر سایه اسلام کنار هم قرار دهد تا ضمن رفتار منصفانه با همدیگر، در پرتو وحدت اسلامی قاطعانه در برابر دشمنان دین قرار گیریم.
پاورقی:
ــــــــــــــــــــ
1. روایت از تفرقه در باب افتراق این است. و در سند عبدبن زیاد ضعیف است ولی الارناووط در حاشیه جامع اصول میگوید(10/34)این حدیث حسن است.
2. مجموع الفتاوی 3/346)
3. مجموع الفتاوی(13/96) و(35/201)
4. مجموعه فتاوی(3/268)(8/578)(28/209)(28/228)
5. موسومه فقیه کریمیته، به نفقل از این عابدین 3/222 و جواهر الاکلیل 1/251 و حاشیه وسوقی 2/174 و المغثی 8/350
6. رواه الترمذی عن أسامة بن زید، وقال حدیث حسن جید(4/380) ط الحلبی.
7. رواه أبو داود(2/310) تحقیق عزّت عبید دعاس، والحاکم وصححه الحاکم ووافقه الذهبی.
نظرات